اللهم عجل لولیک الفرج

به وبلاگ 620 خوش آمدید

اللهم عجل لولیک الفرج

به وبلاگ 620 خوش آمدید

آیا کریستف کلمب یهودی بوده است؟ ...

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

    

  کاری از www.620.blogsky.com 

 

 

آیا کریستف کلمب یهودی بوده است؟ 

 

انگیزه شناسی کلمب‏

الف :  برگزیده خدا!

1.«کارل گریمبرگ»می‏نویسد:

کلمب،خود را برگزیده خدا می‏دانست.هنگام معامله با«فردیناند»و«ایزابل»با سماجت تکرار می‏کرد که این خواست خداست که او سرزمینهای جدید را کشف‏ کند؛زیرا از این طریق،منابع مالی لازم برای یک جنگ صلیبی تازه را به دست‏ خواهد آورد.این استدلال تأثیر عمیقی بر زوج پادشاهی بخشید.فکر یک جنگ‏ صلیبی جدید،همان طور که در نظر«هانری»دریانورد مقدّس به شمار می‏رفت،

برای زوج پادشاهی اسپانیا نیز جنبه تقدّس داشت و برای اکتشافات اسپانیایی‏ها،همانند پرتغالی‏ها،با ارزش بود.

درباره کریستف کلمب می‏گویند:

ایمان مذهبی هسته وجودش را تشکیل می‏داد،این تنها راه درک اعتماد به‏ نفس،سماجت،و عنوان کردن تقاضاهایی است که تا مرز ستیزه جویی پیش می‏رفت.(1)

«دانیل بورستین»کلمب را یک«متعصّب دینی»(2)و«دیندار متعصّب»(3)می‏خواند.

«ورلندن»درباره کلمب می‏نویسد:

سخنانش آرام و مناسب و سر و وضعش مرتّب بود.اعمال مذهبی‏اش،چه راجع به‏ روزه و چه دعا و نماز،را به طور جدّی و دقیق انجام می‏داد،به نحوی که او را با یک عضو دارای مقام و مرتبه رهبانی اشتباه می‏گرفتند.هیچ وقت بدون اینکه‏ جمله«عیسی مسیح و مریم مقدّس ما را حفظ کنند»را بالای کاغذ بنویسد،چیزی‏ نمی‏نوشت.ارادت او نسبت به مریم مقدّس و«سنت فرانسوا»بسیار زیاد بود؛وبعدها تمام کارهایی که انجام می‏داد را همیشه از طرف لطف خدا می‏دانست.بعدا خواهیم دید که این احساس،او را تا آن جا پیش برد که خود را مانند«داود» برگزیده خدا می‏دانست و امیدوار بود که شایستگی پوشاندن ضریح مقدّس را داشته باشد.(4)

نیز«ورلندن»اشاره می‏کند که کلمب می‏خواسته«در راه خود،اورشلیم را آزاد کند.»(5)

«ویل دورانت»به نقل از پسر و دوستان کلمب،او را فردی«محجوب،خوش برخورد،موقّر،بصیر،در خوردن و نوشیدن میانه رو،و سخت پارسا»(6)توصیف می‏کند.

از عبارات،اخیر«ورلندن»بر می‏آید که گویی کلمب می‏خواسته است یک تنها شکستهای‏ صلیبیها را جبران کند؛شکستهایی که آخرین آنها را دویست سال پیشتر(1291 م.)در نهمین‏ نبرد صلیبی از مسلمانان متحمّل شده بودند.(7)

و این،با«ایمان مذهبی»او سازگاری داشته است.با این حال،به دلایلی نمی‏توانیم تعصّب‏ مذهبی کلمب را باور کنیم.

ب : اخلاقیّات کلمب‏

کلمب گاهی از ده فرمان پای بیرون می‏نهاد،چنان که در«قرطبه»بعد از مرگ‏ زنش،زنی به نام«بئاتریس انریکوئث»از او پسر نامشروعی به دنیا آورد(1488 م.).(8)

«شارل ورلندن»این قسمت از زندگی کلمب را مفصّلتر شرح می‏دهد:

از ماه مه سال 1487،کلمب از دربار«کاستیل»مقرّری ناچیزی دریافت می‏کرد.دراین مدّت،در«کوردو»/ قرطبه/نیز اقامت کوتاهی داشت.و در این شهر بود که‏ با«بئاتریس دوهارانا»-که حدود پانزده سال از او کوچکتر بود-آشنا شد.از این‏ زن،یک پسر به نام«فردیناند»،شرح حال نویس آینده‏اش،به طور نامشروع به دنیا آمد؛چون کلمب با مادر فردیناند ازدواج نکرد.این که چه مدّت کلمب با او بوده‏ است،معلوم نیست؛ولی ظاهرا این طور است که اگر با او ازدواج نکرد،به خاطر این بود که کلمب عقیده داشت این ازدواج او را به پیشرفت و ترقّی نمی رساند.(9)

«ورلندن»که قبلا از کلمب به عنوان«یک چهره مذهبی»(10)یاد کرده بود،برای رفع تناقض(!)

می‏افزاید:

مرد عجیبی است!کسی که در رفتارهای روزانه‏اش آن قدر پارسا و محترم است،ولی معشوقه‏ای دارد که از ترس به خطر افتادن کارش که با او ازدواج نمی‏کند!(11)

«ویل دورانت»نیز در توجیه روابط نامشروع کلمب با«بئاتریس»می‏نویسد:

کریستف کلمب،با آن که در زمان حیات و پس از آن،طبق وصیّتنامه‏اش،زندگی‏ مرفّهی برای او تدارک دید،با وی عروسی نکرد.از آن جا که بسیاری از بزرگان آن‏ دوران-که عصر سرخوشی بود-از این کودکان حرامزاده فراوان داشتند،گمان‏ نمی‏رود که کسی به این یکی به چشم بدبینی و خشم نگریسته باشد.(12)

می‏بینیم که ویل دورانت آمریکایی برای حفظ شأن کلمب،زنا کاری او را مترادف با «سرخوشی»می‏داند و عمل وی را به دلیل همانندی با رفتار«بزرگان»و«فراوانی»امثال آن،موجّه می‏شمرد!

از این گذشته،در شرح سفر اوّل کلمب می‏خوانیم:

روز دوّم سپتامبر،هر سه کشتی عازم«سن سباستین»می‏شوند و در آنجا لنگر می‏اندازند.و در این بندر است که عشق برای سوّمین بار به سراغ«کلمبوس» می‏رود و او را عاشق«بئاتریس دولویادیلا»،زیبای سی ساله و بیوه فرماندار سابق‏ جزیره،می‏کند.این عشق به حدّی قوی است که حرکت کلمبوس را سه روز به‏ تأخیر می‏اندازد.(13)

ج: انگیزه‏های باطنی کلمب‏

به نظر ویلکم 1.واشبرن:

درست است که اروپاییانی همچون کلمب که در پی فراتر رفتن از مرزهای‏ ناشناخته بودند،غالبا انگیزه‏های خود را در قالب آرمانهای مسیحی بیان‏ می‏کردند؛امّا همیشه آمیزه‏ای از انگیزه‏های دنیوی و اخروی در میان بوده است.

از یک سو،کلمب پیوسته آگاه بود که نامی که رویش نهاده‏اند،یعنی کریستوفر،به‏ معنای«زاده مسیح»است.از سوی دیگر،ثروتی که انتظار داشت از راه اقدام خطیر دریا نوردی به سوی غرب،برای خود و اربابانش فراهم آورد،قرار بود عمدتا از راه‏ داد و ستد تأمین شود.(14)

می‏بینیم که انگیزه‏های مذهبی کلمب از دستاویزهای او برای کسب حمایت فرمانروایان‏ کاتولیک اسپانیا به شمار می‏رفتند.ولی آیا می‏توان پذیرفت که ایمان مذهبی هسته وجود کلمب‏ را تشکیل می‏داده است؟!

در مورد هدف سفرهای کلمب،دیدگاههایی متفاوت وجود دارد.بعضی می‏گویند که هدف او از این سفرهای اکتشافی،نه رسیدن به جزایر«هند شرقی»یا«جزایر ادویه»،بلکه دستیابی به‏ برخی از جزایر اقیانوس اطلس بوده است.

ولی برخی دیگر معتقدند که کلمب در سال 1474 م. از«توسکانلّی»،(15)دانشمند ایتالیایی،خواست که درباره طرح رسیدن به قارّه آسیا از طریق غرب،نظر خویش را ارائه دهد.وی پاسخ داد:«این طرح قابل اجراست؛و در صورت موفّقیّت،بهره‏های سیاسی و اقتصادی فراوان به دنبال‏ خواهد داشت.»(16)

کلمب در حدود سال 1484 م.به«ژان دوّم»،پادشاه پرتغال،پیشنهاد کرد:شاه سه کشتی را برای یک سیاحت اکتشافی یک ساله در اقیانوس اطلس مجهّز سازد؛کریستف کلمب را دریاسالار بزرگ اقیانوس و نیز فرماندار تمام سرزمینهای کشف شده گرداند؛و یک دهم عایدات و فلزهای‏ گرانبهای حاصل شده از آن مناطق را به وی دهد.چنان که پیداست،اندیشه گسترش و ترویج‏ مسیحیّت،در حاشیه ملاحظات مادّی بود.(17)

در حقیقت،کلمب به دنبال بهره مندیهای سیاسی و اقتصادی بود؛امّا ملاحظات سیاسی‏ ایجاب می‏کرد که احساسات مذهبی فرمانروایان کاتولیک اسپانیا را کاملا در نظر گیرد.

به قول علاّمه«دهخدا»:

در تمام مسافرت،کلمب به فکر یافتن طلا بود و به هر جا قدم می‏گذاشت،نشان طلا را می‏جست.(18)

پیش از انقلاب اسلامی ایران،انتشارات«فرانکلین»،با هدف ترویج فرهنگ امریکایی درمیان نوجوانان ما،کتابی را درباره«کلمب»به چاپ رساند.(19)در این کتاب،انگیزه‏های کلمب از زبان‏ خودش این گونه بیان شده است:

می‏خواهم کوتاهترین راه را به آسیا کشف کنم.من معتقد شده‏ام که خداوند مرا برای چنین مأموریّتی برگزیده است.این ایمان را من از شوقی که از کودکی به‏ مناطق دور در خود داشته‏ام،احساس می‏کنم.هر چه درباره نجوم و جغرافی و دریاها می‏دانم،علمی است که او به من عطا کرده است.علم ریاضی من و مهارت‏ من در نقشه کشی،همه،لطف الهی است؛و من تا وقتی که زنده‏ام،باید دعوت او را لبّیک بگویم.(20)

سمت و سوی این مطالب،در الگو سازی از کلمب مشخصّ است.امّا«کالمت»درباره‏ انگیزه‏های شخصی کلمب می‏نویسد:

کریستف کلمب تنها هدفش را کسب شهرت و نام نبود،بلکه توقّعات زیاد مادّی نیز داشت:اوّل این که نام امیر البحر/ دریا سالار/نیروی دریایی را به دست آورد؛دوّم‏ عنوان نایب السّلطنه در کلّیّه سرزمینهای اکتشافی با اختیار انتخاب و انتصاب کلّیّه‏ کارمندان تشکیلات کشوری و لشکری؛سوّم ده درصد از کلّیّه منافع احتمالی از هر نوع؛چهارم امتیاز داد رسی در تمام نواحی اکتشافی؛پنجم حقّ برداشت‏ یک هشتم از کلّیّه عوایدی که در حین دریا نوردی به دست خواهد آورد؛با شرط این که او نیز یک هشتم مخارج خود را در این مسافرتها به عهده بگیرد.(21)

«ویل دورانت»پس از نقل ستایشهای پسر و دوستان کلمب از وی،نظریّات افراد دیگر را چنین می‏آورد:

دیگران مدّعی بودند که مردی خودبین بوده؛عناوینی را که به دست می‏آورده،به‏ رخ دیگران می‏کشیده؛در خیال و نوشته‏هایش،نسب خود را بالا می‏برده؛و برای‏ گرفتن سهم بیشتری از طلاهای دنیای جدید،آزمندانه چانه می‏زده است.(22)

د: برده گیری و قتل عام سرخپوستان‏

در زندگی کلمب،صحنه‏هایی هست که برای ناآشنایان با ماهیّت تبلیغات و الگو سازیهای‏ دروغین غربی تعجّب برانگیز است.از جمله این صحنه‏ها،رفتارهای غیر انسانی و بیرحمانه،او با سرخپوستان،یعنی ساکنان اصلی دنیای جدید،است.

اگر چه ملکه«ایزابل»از برده گیری بومیان امریکا بیزاری می‏جست و برای جلوگیری از آن بیهوده می‏کوشید،کلمب برده گیری سرخپوستان را در امریکا آغاز کرد.طولی نکشید که دولت‏ اسپانیا،با اکراه،برده گیری بومیان را تصویب کرد،بدان شرط که فقط شامل سرخپوستان آدمخوار یا استثناء جنگ طلب باشد.امّا چون اسپانیاییها مایل نبودند پیوسته خوی سرخپوستان را مورد آزمایش قرار دهند،مناسب دیدند که تمام بومیان را در خور بردگی به حساب آورند.(23)

«ویل دورانت»در شرح بازگشت کریستف کلمب به«هائیتی»(29 اکتبر 1494)می نویسد:

اکنون کریستف کلمب،خود،به یک تاجر مبدّل شده بود.وی هیأتهایی برای شکار برده به جزیره فرستاد؛هزار و پانصد برده اسیر گرفت؛چهار صد تن را در اختیار ساکنان اروپایی آن جا گذاشت و پانصد تن را به اسپانیا فرستاد.دویست تن از اینها در راه مردند؛بازماندگان را در«سویل»فروختند؛امّا برده‏ها چون نتوانستند خود را با آب و هوای سرد آن جا و یا وحشیگری تمدّن سازگار سازند،در ظرف‏ چند سال،همه،تلف شدند.(24)

کلمب در سفر سوّمش از مقام خود بر کنار گشت،زیرا گزارشهایی از کارهای نامطلوب وی به‏ دربار رسیده بود.او پس از برکناری،به«دونا خوانا دلاتوره»،معلّمه پرنس«دن خوان د کاستیلا»(25)،نامه‏ای نوشت و در خواست کرد که افتخار پیشین به او باز گردانده شود.«خوان خیل»،فیلسوف‏ اسپانیایی،ضمن شرح این موضوع،قسمتی از نامه کلمب را می‏آورد که رفتار وی با بومیان‏ سرخپوست را نشان می‏دهد و دروغهایش را آشکار می‏سازد.«خوان خیل»با لحنی تمسخر آمیز چنین می‏نگارد:

دریا نورد بزرگ،گر چه نه با زبان یک مبارز پرشور،در حالی که به مبارزات‏ قهرمانانه خود را در جنگ می‏بالد،می‏نویسد:«در مورد من به عنوان کاپیتانی‏ قضاوت کنید که از اسپانیا عازم سرزمین سرخپوستان شد و بر بسیاری از اقوام‏ شورشی،با عادات و باورهای مختلف،غلبه کرد.من به خواست خدا،دنیای‏ دیگری را زیرنگین اعلا حضرتین،شاه و ملکه،قرار دادم.»بدین ترتیب،کلمب‏ نخواست که در تاریخ،در جایگاه یک دریا سالار یا حتّی یک کاشف قرار گیرد؛بلکه‏ خود را در حدّ فاتح سرزمینهای بی مرزی که شورشها و ناآرامیهای آن جا را مهار کرده است،نزول داد.هر چند این ادّعای او نیز دور از واقع است؛زیرا این‏ دشمنان دهشتناک،کسی جز بومیان مهربان و صلحدوست«تاینوس»نبودند که‏ کلمب آنها را به صورت محموله‏هایی انسانی در غل و زنجیر به امپراتوری اسپانیا ارسال می‏داشت و وجدان ملکه«ایزابل»و«کاستیل»را می‏آزرد.(26)

«شارل ورلندن»در شرح سفر دوّم کلمب می‏نویسد:

از ماه مه 1495 تا مارس 1496،بیشتر اوقات کلمب و برادرش صرف مطیع کردن‏ جزیره و مجبور کردن سرخپوستان به پرداخت مالیات می‏شد.هر کدام از سرخپوستان که بیشتر از چهارده سال سن داشتند می‏بایست هر سه ماه به سه‏ ماه،یک زنگوله شاهین که پر از پودر طلا باشد،پرداخت کنند.رئیس قبیله باید هر دو ماه یک بار یک کدوی قلیایی پر از طلا مالیات دهد.کسانی که در منطقه‏شان طلا یافت نمی‏شد،باید هر سه ماه یک بار،بیست و پنج پوند پنبه‏ رشته شده یا بافته بپردازند.پس از پرداخت مالیات،یک صفحه مسی به گردن‏ شخص بدهکار می‏آویختند.این کارها تماما زشت و ناهنجار بود.اشیای طلایی‏ که اسپانیاییها از بومیان می‏گرفتند،حاصل کار و تلاش نسلهای زیادی بود.

یافتن طلای جدید،آن هم به مقدار زیاد برای پرداخت مالیات،به نسلهای‏ دیگری نیاز داشت.و امّا در مورد پنبه،چگونه می‏توان از وحشیانی که خود برهنه‏ هستند،سالیانه صد پوند پنبه ساخته و پرداخته مطالبه کرد؟

مواجبی که بر آنها تحمیل می‏شد-حتّی اگر فرض کنیم همه پرداخت می‏شدند-آنها را در همان محل به برده مبدّل می‏کرد و نیاز نبود که برای فروش،آنها به بازار برده شوند.(27)

«ورلندن»می‏افزاید:

پس از گذشت اندک زمانی،دریا سالار متوجّه شد که پرداخت حتّی نیمی ازمواجب خواسته شده،بسیار مشکل است.امّا سر سختی کرد؛چون می‏ترسید درموقع بازگشت اگر به اندازه کافی طلا نداشته باشد،در مورد او حرفهایی بزنند.

بدین سان،بومیان به کوهستانها فرار کردند،تعدادی از مسیحیان را کشتند،وخودشان نیز به تعداد بیشتری کشته شدند.عدّه زیادی نیز خود را به وسیله‏ عصاره«مانیوک»مسموم کردند.

جمعیّت آن ناحیه به سرعت کاهش یافت.از حدود شصت هزار بومی سال‏ 1492،جمعیّت سرخپوستان در سال 1548 به پانصد نفر رسید.(28)

روایت دیگری نیز در شرح سفر دوّم کلمب در دست است که سیاست بیرحمانه و جابرانه او نسبت به بومیان را تشریح می‏کند و می‏گوید:در این دوره،بدعت تعدّی به بومیان بنیان نهاده‏ می‏شود و سفید پوستان در تعقیب طلا،کشتار بومیان و تجاوز به نوامیس آنان را آغاز می‏کنند،به‏ طوری که طیّ چند سال،از 250000 ساکن بومی جز 60000 نفر را باقی نمی‏گذارند.(29)

در این زمینه،روایت سوّمی نیز هست که می‏تواند اختلاف آماری دو روایت پیشین را رفع کند:

وقتی اسپانیاییها وارد جزیره«کوبا»شدند،آن جزیره دویست و پنجاه هزار نفر جمعیّت داشت؛و سیزده سال بعد،جمعیّت آن به شصت هزار نفر رسید؛و پنجاه‏ سال بعد،در سراسر جزیره«کوبا»و مجمع الجزایر«باهاما»،بیش از پانصد تن بومی‏ باقی نماند.این«ننگ جاوید»در صفحه تاریخ به نام کلمب به ثبت شده،زیرا او اساس این رسم وحشیانه را بنا نهاد و دیگران از او تبعیّت و تقلید نمودند.(30)همچنین در شرح تعدیّات کلمب در این سفر،آمده است که در جزیره«کاریبی»،نخستین باربین کاشفان و بومیان جنگ در گرفت.اسپانیاییها پیروز شدند و دو پسر و دوازده دختر اسیر گشتند.دختران بین کشتیها تقسیم شدند و به عنوان روسپی مورد استفاده قرار گرفتند.حتّی‏ کلمب یکی از دختران بسیار زیبا را به دستگیر کننده‏اش،«میشل دوکونئو»بخشید!(31)

به این ترتیب،شرارتهای جنسی‏ای که با نظر مساعد کلمب در«دنیای جدید»انجام شد،پیامدهای جبران ناپذیری را برای«دنیای قدیم»به بار آورد.

ر: شیوع بیماری سیفلیس و کلمب!

از جمله نکات قابل تأمّل زندگی کلمب که ما را با چهره واقعی او بیشتر آشنا می‏کند،آن است‏ که وی زمینه آلوده شده اروپا و آسیا به بیماری سیفلیس را فراهم کرد.

طبق مدارک موجود،سیفلیس در امریکا ریشه دارد و نخستین بار در میان ملاّحانی پدید آمد که از سرزمین جدید به اسپانیا بازگشتند.سربازان«شارل هشتم»،پادشاه فرانسه،این بیماری را با خود به ایتالیا بردند.از آن پس،سیفلیس در اروپا انتشار یافت.(32)

ریشه داشتن این بیماری در آمریکا،مبتنی بر گزارشی است که در سال 1539 م. انتشار یافت‏ و یک پزشک اسپانیایی به نام«روی دیاث دل ایسلا»آن را بین سالهای 1504 تا 1506 م.تهیّه کرد.

طبق این گزارش،در سفر بازگشت کریستف کلمب،سکّاندار کشتی به تب سختی دچار گشت‏ که با دانه‏های پوستی همراه بود.این پزشک اظهار داشته که وی،خود،در«بارسلون»ملوانانی را معالجه کرده است که به این بیماری جدید مبتلا شده بودند؛بیماری‏ای که پیشتر،هرگز در آن‏ شهر شناخته نشده بود.او آن را با آنچه اروپا«مرض فرانسوی»می‏نامید،یکی دانست و دلایلی‏ ارائه کرد تا ثابت کند که بیماری مزبور از امریکا آورده شده است.(33)

در پایان سفر دوّم،به تاریخ یازدهم ژوئن 1496،کلمب با دو کشتی کوچک خود وارد«کالیس» شد.کشتیها پر از اجناس و اشیای مختلف بودند.ولی زمانی که افراد پیاده شدند،لاغر،ضعیف،زرد،یا سبز بودند و چهره‏ای وحشتناک داشتند...این وضع علل زیادی داشت.قبلا اسپانیاییها می‏دانستند بسیاری از کسانی که از«دنیای جدید»می‏آیند،از یک بیماری هراس آور-که به گوشت‏ و استخوان نیز صدمه می‏رساند-رنج می‏برند.(34)

اوّلین بار،«جیرولامو فراکاستورو»(35)،از دانشوران دوران رنسانس،نام سیفلیس را بر این‏ بیماری نهاد.

او که ذخیره‏ای شایان از ادبّیات کلاسیک داشت،برای اشتغال به تحقیقات علیم،و بالاتر از همه:پزشکی،گوشه گیری اختیار کرد.اتّحاد علم و ادب،او را دانشوری جامع ساخت.وی توانست‏ منظومه‏ای به زبان لاتین و به سیاق«گئورگیک»اثر«ویرژیل»بسراید(1521 م.).عنوان آن شعر چنین بود:«سیفلیس»یا مرض فرانسوی.در این شعر،از معالجه با جیوه یا«گایاک»-چوب مقدّسی‏ که هندی شمردگان امریکایی به کار می‏بردند-سخن رفته بود.(36)

از مدّتها پیش،سیفلیس در میان بومیان رواج داشت،بدون این که اوضاع وخیمی برای آنان‏ پیش آورد.بیماران سیفلیسی با استفاده از درختی صمغ دار به نام«گایاک»،خود را معالجه‏ می‏کردند.(37)این درخت گرمسیری امریکایی،دارای چوب سخت و صمغ رزینی است که در بعضی‏ داروها به کار می‏رود.این درخت به نامهای«خشب الانبیاء»و«خشب القّدیسین»یا«چوب‏ پیغمبری»نیز خوانده می‏شود.(38)

در اروپا،سیفلیس از سال 1493 شناخته شد.وقایع نگار ژنوایی،«بارتولومئو سنارگا»می‏گوید که این بیماری از«اندلس»وارد شده است.در سال 1497،نمونه‏هایی از این بیماری در انگلستان‏ دیده شد.در سال 1499 نیز در روسیه و هندوستان،نمونه‏هایی از آن مشاهده گشت که بدون شّک،ملوانان«واسکو دو گاما»عامل انتقال آن بودند.همچنین در سال 1512،کشور ژاپن شاهد نمونه‏هایی از همین بیماری بود.(39)

در طول سفر دوّم و اقامت در دنیای جدید،اسپانیاییهای«ایزابلا»نسبت به زنان«تاینو» رفتاری ناخوشایند داشتند.بدون شک،همین گروه نخستین اروپاییانی بودند که به این بیماری‏ دچار شدند.(40)

به نظر«جرج سارتن»(1884-1956 م.)،عالم معروف بلژیکی-آمریکایی،نیز سیفلیس،پس‏ از سفر کلمب،از«دنیای جدید»به اروپا و آسیا منتقل گشت.وی می‏گوید:

در مورد سیفلیس،من تاکنون نتوانسته‏ام حتّی یک گزارش از آن بیابم که پیش از گزارشهایی باشد که متوالیا در سال 1495 م.و سالهای پس از آن،منتشر شدند.

علی رغم تأکیدات مکّرری که سالهای اخیر درباره وجود سیفلیس در اروپا پیش از زمان«کریستف کلمب»به عمل آمده است،من هنوز متقاعد نشده‏ام.(41)

در برخی از زندگینامه‏های کلمب،از جمله کتاب«شارل ورلندن»،می‏خوانیم که وی از درد مفاصل رنج می‏برده است.این مطلب به تنهایی چندان اهمّیّت ندارد،امّا وقتی در کنار موضوع‏ بیماری سیفلیس طرح می‏شود،بسیار مهم می‏گردد؛چرا که درد پی در پی استخوان و مفصل از علائم ابتلا به بیماری سیفلیس است که در مرحله دوّم از مراحل چهار گانه پیشروی آن ظهور می‏کند.(42)

ضمنا جالب توجّه است که نام کلمب در فهرست قربانیان سرشناس سیفلیس آمده است.(43)

«ویلگوس»و«دسا»نوشته‏اند:

اندکی پس از ورود کلمب به اسپانیا،حامی اصلی او،ملکه«ایزابل»،چشم از جهان‏ بر بست.کلمب در آن هنگام بیمار بود و گمان می‏رود که بیماری از سیفلیس بوده‏ باشد؛زیرا حواس او بر اثر این بیماری دچار اختلال گردید.(44) 

 

برای گرفتن مطالبی با این موضوعات به وبلاگ www.620.blogsky.com مراجعه کنید

 

کاری از www.620.blogsky.com  

 

(1)-تاریخ بزرگ جهان؛صص 76-75.

(2)-کاشفان؛ص 312.

(3)-همان؛ص 314

(4)-کریستف کلمب؛شارل ورلندن؛ص 25.

(5)-همان؛ص 93.

(6)-تاریخ تمدن،ج 6؛ص 315.

(7)-دو قرن وحشت(گزارشی از جنگهای صلیبی)؛تألیف کیانفر پایزی و محمد علی راد؛انتشارات پیام آزادی؛

تهران:1368؛صص 240-237.

(8)-تاریخ تمدن،ج 6؛ص 316.

(9)-کریستف کلمب؛شارل ورلندن؛صص 37-36.

(10)-همان؛ص 25.

(11)-همان؛36.

(12)-تاریخ تمدن،ج 6؛ص 316.

(13)-اعجوبه‏ها؛ص 622.

(14)-ماهنامه پیام یونسکو؛ص 15.

(15)  Toscanelli-

(16)-تاریخ اکتشافات جغرافیایی؛یسری عبد الرزاق جوهری؛ترجمه عیسی متّقی زاده و احمد برادری؛

انتشارات امیر کبیر؛تهران:1374؛صص 103-102.

(17)-تاریخ تمدن،ج 6؛ص 315.

(18)-لغتنامه دهخدا؛ذیل کلمه کریستف کلمب.

(19)-این کتاب،پس از انقلاب اسلامی،نیز تقریبا بدون هیچ تغییری تجدید چاپ گشت!

(20)-کریستف کلمب؛آرمسترانگ اسپری؛ص 28.

(21)-تاریخ اسپانیا؛ص 219.

(22)-تاریخ تمدن،ج 6؛ص 315.

(23)-تاریخ آمریکای لاتین؛ص 78.

(24)-تاریخ تمدن،ج 6؛ص 321.

(25)-«دن خوان»یا«دون ژوان»،ولیعهد اسپانیا و فرزند ایزابل و فردیناند که بنا بود جانشین این دو باشد،پیشتر در

4 اکتبر 1497 وفات یافته بود.(تاریخ اسپانیا؛صص 196 و 208.)

 

(26)-ماهنامه پیام یونسکو؛ص 22.

(27)-کریستف کلمب؛شارل ورلندن؛ص 98.

(28)-همان؛صص 99-98.

(29)-اعجوبه‏ها؛ص 636.

(30)-سفرهای پرماجرای کریستف کلمب؛ص 180.

(31)-همان؛ص 635.

(32)-دائرة المعارف فارسی(به سرپرستی غلامحسین مصاحب)،ج 1؛انتشارات فرانکلین؛تهران:1345؛ص 1410.

(33)-تاریخ تمدن،ج 5؛ویل دورانت؛ترجمه صفدر تقی زاده و ابو طالب صارمی؛سازمان انتشارات و آموزش انقلاب‏

اسلامی؛ص 567.

(34)-کریستف کلمب،شارل ورلندن؛ص 101.

(35)Girolamo Fracastoro 

(36)-تاریخ تمدن،ج 5؛صص 569-568.

(37)-کریستف کلمب؛شارل ورلندن؛ص 101.

(38)-تاریخ تمدن،ج 5؛ص 569(پانوشت مترجم).

(39)-کریستف کلمب؛شارل ورلندن؛صص 102-101.

(40)-همان.

(41)-تاریخ تمدن،ج 5؛ص 567(پانوشت مؤلّف).

(42)-دانستنیهای پزشکی برای زنان؛(لوسین لانس؛ترجمه لطفعلی شجاعی مقدم و محمد علی مهدی آل محمد؛

انتشارات جانزاده؛تهران:آبان 1366؛صص 141-140.)

(43)-دانستنیهای مردمی؛ص 137.

(44)-تاریخ آمریکای لاتین؛ص 29 

 

  

                              کاری از www.620.blogsky.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد